میگفت سال 74 که رفتیم انگلیس، تو مدرسه ایرانیها، خانمی بود بنام خانم ارشاد که انگلیسی درس می داد. گفت ایشون از من امتحان شفاهی انگلیسی گرفت و من هم چون علاقه ای به این درس نداشتم، مطالعه نکردم و نمره من 5 شد. این خانم چون به شاگردانش علاقه داشت ، من را نیزنصیحت کرد و چند روز بعد دوباره از من امتحان گرفت. اینبارشدم 9. این خانم باز به من لطف کرد بار سوم از من امتحان گرفت و البته با پدر محترم نیز صحبتی در مورد من نمودند!!! این حرکت باعث شد در امتحان بعدی نمره 19 را کسب کنم.
بعد ادامه داد که چند سال پیش خبردار شدم که این خانم به دلیل سرطان به دیار احیا شتافتند. گفت تا امروز که در حال تحقیق در مورد داروی ضد سرطان هستم تقریبا هر هفته بیاد این خانم مرحومه هستم و یاد و خاطره ایشان از ذهن من خارج نمی شود.
بعد دستی رو دستش زد و شروع کرد به فاتحه خواندن
بعد ادامه داد که چند سال پیش خبردار شدم که این خانم به دلیل سرطان به دیار احیا شتافتند. گفت تا امروز که در حال تحقیق در مورد داروی ضد سرطان هستم تقریبا هر هفته بیاد این خانم مرحومه هستم و یاد و خاطره ایشان از ذهن من خارج نمی شود.
بعد دستی رو دستش زد و شروع کرد به فاتحه خواندن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر