1- غروب پنجشنبه دلش گرفت و شروع کرد روضه امام حسین را گوش دادن (مداحی مرحوم کوثری در جماران در خدمت امام راحل). پرسید توفیق زیارت امام نصیب شما شد؟ گفت نه، بعد ادامه داد که یک روز با مرحوم آقای باقر دزفولیان (مدیر سابق دبیرستان البرز) برای دیدار تا جماران رفتیم اما انروز امام دیدار نداشتند.
2- می گفت سال1378 خبر داشتم که مرحوم دزفولیان سرطان خون گرفتند و بیمارستان هستند.یک روز غروب بدجور دلم هوای ایشان را کرد و باخودم گفتم که غروب یکسر به منزلشان بزنم. با اینکه از دانشگاه تا منزلشان زیاد راه نبود اما (یا فراموش کردم ویا ...) نتوانستم به دیدار ایشان بروم. غروب که به خانه برگشتم حاج آقای امیری (انتشارات امیری) مرا دید و تسلیت گفت. چند ثانیه گذشت تا موضوع را درک کردم و به شدت متاثر شدم. // بعد اهی کشید و گفت این قافله به نوبت و برای شادی احیا فاتحه ای خواند و طلب مغفرت کرد.
2- می گفت سال1378 خبر داشتم که مرحوم دزفولیان سرطان خون گرفتند و بیمارستان هستند.یک روز غروب بدجور دلم هوای ایشان را کرد و باخودم گفتم که غروب یکسر به منزلشان بزنم. با اینکه از دانشگاه تا منزلشان زیاد راه نبود اما (یا فراموش کردم ویا ...) نتوانستم به دیدار ایشان بروم. غروب که به خانه برگشتم حاج آقای امیری (انتشارات امیری) مرا دید و تسلیت گفت. چند ثانیه گذشت تا موضوع را درک کردم و به شدت متاثر شدم. // بعد اهی کشید و گفت این قافله به نوبت و برای شادی احیا فاتحه ای خواند و طلب مغفرت کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر